سایت رسمی انجمن شیعه مذهب تبلیغ مذهب تشیّع


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
به وبلاگ من خوش آمدید. کاربر شوید و مطلب بزارید
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



به نطر شما اضافه کردن چه مطالبی در این سایت بهتر است؟

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 14
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 52
بازدید ماه : 247
بازدید کل : 10964
تعداد مطالب : 115
تعداد نظرات : 10
تعداد آنلاین : 1



حضرت زینب(س)-مصائب-كوفه و شام
نویسنده : محمد جواد مقدسی
تاریخ : 15 آذر 1394

 

صبر گلواژه ی نابی است که زینب دارد

عشق عنوان کتابی است که زینب دارد

شبنم صبح به رقص آمد و بر یاس نوشت

اشک از جنس گلابی است که زینب دارد

در زمین ظرفیت جلوه ی او پیدا نیست

آسمان وسعت قابی است که زینب دارد

اسکتوا گفتن لبهای ترک خورده بس است

شام تسخیر خطابی است که زینب دارد

وتر مدیون قنوتی است که در زنجیر است

ستر مدیون حجابی است که زینب دارد

سرفرازیم اگر وقت مکافات عمل

همه از لطف حسابی است که زینب دارد

وجد با شوق به پابوس قلم آمده است

مثنوی از پی بیت الغزلم آمده است

قبله میخواست که این قبله نما بشناسد

مثنوی خواست که این عاطفه را بشناسد

کیست این عاطفه ی دهر پرستار امام

خلوت سینه ی او محرم اسرار امام

کیست این معرفت لایتناهی ؟ زینب

شاهباز حرم ستر الهی زینب

تا به رگهای زمین خون زمان جاری بود

این عقیله نفسش گرم فداکاری بود

باورش سخت که در معرکه بی یاور شد

یک بغل غصه هم آغوش همین خواهر شد

روی تل رفته بپرسید چه ها می بیند

این سر کیست که از سینه جدا می بیند ؟

اول خونجگری بود که مادر را دید

به سراشیبی گودال برادر را دید

دشت هر گوشه معمای به هم ریخته داشت

منظری شکل هجاهای به هم ریخته داشت

دشت از اهل حرم موی پریشان میخواست

وسط هلهله ها پاره گریبان میخواست

زینبی ماند و سر بی سر و سامانی ها

کودکان حرم و دست به دامانی ها

زینب است و سر زلفی که رها در باد است

خیمه در خیمه سکوتی که پر از فریاد است

آتشی داشت از این غائله ها پا میشد

بی برادر سفری داشت مهیا میشد

بی برادر سفری داشت اسارت را دید

آفتاب حرم الله جسارت را دید

کوفه از دختر صدیقه حیا کرد ؟ نکرد

شام با غربت این قافله تا کرد ؟ نکرد

خیزران حرمت آن کام نگه داشت ؟ نداشت

طفل شش ماهه بپرسید گنه داشت ؟ نداشت

زین سفر ظهر عطش ظهر محن خاطره ماند

ظهر هفتاد و دو بی غسل و کفن خاطره ماند

باورش سخت که در معرکه بی یاور شد

یک بغل غصه هم آغوش همین خواهر شد



:: موضوعات مرتبط: اشعار مذهبی , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
حضرت زینب(س)-کاروان اهل بیت در كوفه
نویسنده : محمد جواد مقدسی
تاریخ : 15 آذر 1394

 

 

چه ها که با دل زینب نکرده این کوفه؟

تو نی سوار و منم کوچه گرد این کوفه

چه سنگ ها که نشد پرت سوی محمل من

به دستهای زن و طفل و مرد این کوفه

من از فراق نگارم عزا گرفته امُ

گرفته جشن ظفر فرد فردِ این کوفه

ادامه دار شده خاطرات کرب و بلا

چه آتشی ست به پا در نبرد این کوفه

به جای نان و رطبهای هر شب بابا

چه لقمه ها که نصیبم نکرده این کوفه

به خاندان رسول خدا کنایه زدند

چه داغ کرده دلم، قلب سرد این کوفه

نخوان دگر سرنیزه برایشان قرآن

که سکه می خورد آقا به در این کوفه

بخوان دعای فرج تا بیاید آن مردی

که پاسخی ست خدایی، به عهد این کوفه



:: موضوعات مرتبط: اشعار مذهبی , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
حضرت زینب(س)-در مسیر کوفه و شام
نویسنده : محمد جواد مقدسی
تاریخ : 15 آذر 1394
 

 

راس تو را به روی نی ، هرچه نظاره می کنم

سیر نمی شود دلم ، نگه دو باره می کنم

ز اشک و آه سینه ام ، میان آب و آتشم

چو با توام ، از این میان کجا کناره می کنم

گمان کنند دشمنان ، نیست به کام من زبان

ز دور بسکه با سرت ، به سر اشاره می کنم

به دختران خود بگو که گوشواره ها چه شد

گریه به گوشواره نی ، به گوش پاره می کنم

هم سر تو بر سر نی ، هم سر اکبرت زپی

گاه نگاه نگاه سوی مه ، گه به ستاره می کنم

رخت به خون که رنگ زد ؟ آینه را که سنگ زد

خنده زآه خویشتن به سنگ خاره می کند



:: موضوعات مرتبط: اشعار مذهبی , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
امام حسن(ع)-شهادت
نویسنده : محمد جواد مقدسی
تاریخ : 15 آذر 1394

 

 

حسین گفتم و شد سینه بی قرار حسن

برای اینکه حسین است سوگوار حسن

محرم و صفر اندوهگین غربت او

دو چشم علقمه گریان و اشکبار حسن

ضریح کرببلا نقره داغ تربت او

زهیر و حر و حبیبند داغدار حسن

اگر چه دور و برش از حبیب ها خالی است

امام ها همه جمعند در کنار حسن

مزار خاکی او شد ابوترابیِ محض

از آن به بعد نجف گشت خاکسار حسن

عجب نباشد اگر که به روز رستاخیز

حسین فاطمه برخیزد از جوار حسن

برای غربت او بی قرار می گریم

شبیه شمع خیالی سر مزار حسن

برای داغ دو تا ماهپاره اش یا که

برای لحظه جانسوز احتضار حسن

برای روضه او با کنایه می خوانم

مدینه ،کوچه،فدکنامه، گوشواره، حسن



:: موضوعات مرتبط: اشعار مذهبی , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

صفحه قبل 1 صفحه بعد

طراح: محمدجواد مقدسی

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان وبلاگ مذهبی تشیع و آدرس shiemazhab.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار مطالب

:: کل مطالب : 115
:: کل نظرات : 10

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 6

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 14
:: باردید دیروز : 0
:: بازدید هفته : 52
:: بازدید ماه : 247
:: بازدید سال : 757
:: بازدید کلی : 10964

RSS

Powered By
loxblog.Com